آنگاه که بدنیا آمدم، کسی نگفت چرا الان آمدی! وقتی کودک بودم، اندرونم همیشه با من نجوا داشت که آیا به موقع آمدی! آنگاه که حرکت را در نوجوانی آموختم، پیران به من می گفتند که چه زود آمدی!
و من این گفته آنها را آن زمان درک نمی کردم.در عنفوان جوانی، تازه به گفتار مردان خردپیشه پی بردم ! آری ! خیلی زود آمده بودم و خیلی دیر....زود بخاطر اینکه شاید عمرم ، کفاف دیدار تو را ندهد و دیر بدین سبب که تو ???? سال پیش آمده بودی.
و اما مولای من ...!
بی پروا با تو می گویم:انتظار با تولد من، از بین رفت.اولین کلام کودکانه، جواب سلام تو گشت.پاهایم از نوجوانی با جای پای تو حرکت را آموخت.جوانیم را هنوز به پیرانه سر نرساندم، چه انکه شمایل تو در آینه چشمانم جلوه گشت.
و بلندتر از همیشه فریاد سر می دهم که : نیامده ام که تو را ندیده بروم.به خدا تو را روزی خواهم دید.
همین نزدیکیها...همین روزها...
سلامی چو بوی خوش آشنایی
با خود زمزمه داشتم که :
چقدر هر روز و هر لحظه با پای دل رفتم در مهد آمادگی تا در کلاس معرفت ثبت نام کنم؟ ولی هر بار از همان جلو در ردم کردند و گفتند برو با بزرگترخود ت بیا !منم برگشتم و آمدم در خلوت دل گریه کردم ، زاری کردم ، تا صبح نالیدم و به خود پیچیدم ولی جوابی نشنیدم ! آخ که فکر بی کسی چقدر سخت و شکننده است. آقا جان ، مولای من تا کی بی بزرگتر به مکتب رفتن و بی جواب برگشتن؟ تاکی رنگ زرد بی کسی را تحمل کردن ؟ تا کی گشنه و تشنه قدم در برهوت بی کسی زدن؟تا کی غم غربت تنهایی را چشیدن ؟عمریست که جمعه هار ا به شنبه ها به امید جمعه ی بعدی وصل کردم و به انتظار نشستم ! نا شکر نیستم ، منت انتظارت را میکشم ولی با تیغ طعنه حریفان زنگی مست چه کنم؟آقا جان من آسمان و زمین و خودت را شاهد میگیرم که هر روز صبح از خواب که بر میخیزم کتاب و سجاده و دلم را میگیرم و به دم در مهد تو میآیم به امید آنکه مرا یه داخل راه بدهند و ثبت نام کنند! مولا جان میشود روزی کارت ثبت نام من را با عکسم و با مشخصات کاملم به دستم بدهند ؟ و نگهبان جلو ورود مرا به حرم امن الی راه بدهد؟ آخ که چه کیفی خواهم کرد آنروز که آن کارت را رو سینه ام نصب کنم و از سر شوق سر سنجاق کارت را تو دلم جا خواهم داد . آقاجان هر روز صبح تا شام منتظرم که اشاره ای بفرمایی ، قول میدم که مثل بچه آدم بیام ، مرتب و منظم، یه لحظه حواسم پرت نشه ...منتظرم...
مولای من یه بغل دفتر مشق دارم که حرف هایم را در آن ها نوشته ام و چقدر دلم میخواهد که آنها را غلط گیری کنی و خط بزنی ، کسی تا بحال حتی یک صفحه اش را ندیده آخه چشم هر نا محرم قابل اعتماد نیست ، چه صبح های جمعه که گریه کردم و مشق کردم و خواندم و حفظ کردم به امید آنکه بعد از ظهرش تو جلسه از من بپرسی و مشق هام را ببینی و من هم نشان همه بدهم و افتخار کنم ، آخ که چه شیرین است یاد با شما بودن حتی یک لحظه ، چقدر آرزو دارم که یکروز در جلو صف منتظرانت بایستم و بینم که نفر اولم ، حسود نیستم که دیگران نفر اول باشند ولی این آرزو ی من است چکار کنم هرکس دلش یه جاست من هم دلم را تو صف کلاس اولی های مهد شما جا گذاشتم تا شاید قبولش کنی . مولای من اگه یه روز دلمو تو صف زیر پا له کنند له شده اش را در خانه ات میارم تا تیمارش کنی، دست مبارکتو روش بکشی و آرزوشو بر آورده کنی ، اگه بدانم اینجور میشه عمدا اونو زیر پا میذارم و میارمش تا آرام و قرار بگیره و بدانه که منم بفکرش هستم .
< language=Java type=text/java>
alert("به وبلاگ انتظار ظهور خوش آمدید امیدوارم مطالبی که می خواهید بدست آورید")
>
دلایل تاخیر در فرج امام زمان (عج)
دلائل تاخیر در فرج امام زمان عج همان دلائلی است که منجر به شهادت امام حسین ع و اصحاب و یارانش گردید و آن چیزی نیست جز اینکه ما اولویت ائمه را بطور مقطعی در زندگی خود قبول داشته و پیاده می کنیم و این اولویت و ولایت در تمام شئون زندگی ما دیده نمی شود . هرگاه مریض شویم به یاد می آوریم که مثلا امام رضا هم داریم و ...
شاهد مثال د ررابطه با این موضوع بسیار است ولی اگر هرکدام از ما به زندگی خود دقیق نگاه کنیم به موارد بیشماری از این دست بر می خوریم .امت زمان امام حسین همه مسلمان ، نماز خوان ، و.... بودند و مهمتر اینکه منتظر امامشان ، درست مثل ما که منتظر امام هستیم ولی وقتی دفاع از امام را با منافعشان " حفظ جان" مغایر دیدند به سپاه یزید پیوستند .و اکنون تا ما وفاداری خود را به خداوندی که یازده تن از بهترین انسانهارا برای راهنمائیمان فرستاد و ایشان را به شهادت رساندیم!!! ، ثابت نکنیم محال است دوازدهمین ذخیره الهی برای ابراز ناسپاسیمان در اختیار قرار گیرد ...
خاطره ای از آیت الله یزدی
می نویسند هنگامی که انگلیسی ها به عراق مسلط شدند چون اهل نجف با آنها مبارزه کرده بودند تصمیم گرفتند آنان را سرکوب نمایند به آیت الله یزدی گفتند شما از نجف خارج شوید آن بزرگوار فرمود: خودم بروم یا با اهل منزلم؟ گفتند با اهل منزل بروید فرمود: اهل نجف همه اهل منزل من هستند من می مانم تا آنچه به آنان رسید به من نیز برسد،
انگلیسی ها ناچار شدند از اهل نجف صرف نظر کنند . آری همانطور که رسول گرامی اسلام فرمود: خدایا جانشینان مرا رحمت کن گفتند جانشینان شما کیانند؟فرمود: فقهاء. و موسی بن جعفر(ع) فرمود: فقهاء دژهای اسلام اند مانند دژی را احاطه کرده است.امام علی (ع) فرمود: علماء فرمانروایان مردم اند
گلوله بجای آب
یکی از آزادگان آشنا و مورد اعتماد در دیداری که هنگام آزادی از وی داشتم گفت: ما سه نفر بودیم که به دام عراقیها افتادیم نخست اسلحه هایما را گرفتند و دستهای ما را بطوری بستند که نزدیک بود بازوهای ما قطع شود و سپس ما را به محلی که جمعی از برادران اسیر را گرد آورده بودند بردند و ساعتها ما را در گرمای آفتاب نگهداشتند سخت تشنه شده بودیم و هر چه درخواست آب می کردند، آب نمی دادند تا اینکه یکی از برادران که او نیز دستهایش محکم بسته و تشنه بود از جا بلند شده درخواست آب کرد که عراقیها با پرخاش و فحاشی او را نشاندند او پس از دقایقی چون از تشنگی بشدت رنج می برد مجددا بلند شده و تقاضای آب کرد، که این بار نیز در اثر فریاد و بدگویی ماموران نشست و پس از مدتی چون تحملش تمام شده بود باز برخواست که این بار بجای آب و زشت گویی چند گلوله به وی شلیک کردند که با همان دستهای بسته و لبان خشکیده به زمین افتادو شهید گشت.
چگونه او هم ذاکر امام حسین(ع) شد؟
حضرت آیت الله خزعلی در جلسه روحانیون بعثه در مکه نقل کردن که مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی فرمود:خواب دیدم که در رواق امام حسین(ع) می باشم که ناگهان آن حضرت از ضریح مقدس بیرون آمد و فرمود: اسم یکی از ذاکران من نوشته نشده اسم نام سید جعفر (برادرم) را ذکر فرمود، من تعجب کردم چون برادرم ذاکر و روضه خوان نبود صبح زود به خانه ی برادرم رفتم و خوابم را نقل کردم او گریه افتاد و گفت من دیشب کتاب جلاء العیون مرحوم مجلسی را برداشتم وبچه ها را دور خودم جمع کردم و مقداری از آن را خواندم و با هم گریستیم (او با همین روضه روخوانی ذاکرامام حسین (ع) محسسوب شده است.).
|
فارس - گراش - بلوار سرداران - خیابان فیضیه - مدرسه علمیه حضرت باقرالعلوم علیه السلام گراش تلفن : 2226008 - 0782 |
بین سالهای 1820 تا 1859 طی 29 جنگ حدود 800.000 نفر جان خود را از دست دادند و در 40 سال آخر قرن 19 در جریان 106 جنگ عدد کشتگان به 4.600.000 نفر رسید و در نیمه اول قرن بیستم ( قرن اتم و تسخیر فضا ) در طی 117 جنگ در سراسر جهان بیش از 42.500.000 نفر کشته شده اند .
اگر در جنگ جهانی دوم در سراسر جهان 2.000.000 تُن بمب بکار رفت در عصر حاضر امپریالیسم امریکا تنها در ویتنام بیش از 7.000.000 تُن بمب فرو ریخته و به همین اندازه فراورده های شیمیایی مصرف کرده است ....
( سال نوآوری و شکوفایی بر رهروان ولایت مبارک باد )
1- سلام
2- سـحرخیزی
3- سـعی در درک و کسب علم
4- سـاده زیستی
5- سـجده
6- سـیر الی الله
7- سربازی آقا امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف )
واحد مشاوره مدرسه علمیه حضرت باقرالعلوم علیه السلام - گراش
... در اوایل بعثت نبیّ گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی ( ص ) مشرکین ، افرادی را که تازه به دین مبین اسلام گرویده بودند ، مورد آزار و اذیّت قرار میدادند . جوانان باایمان برای اینکه از شّر مشرکین در امان باشند همه روزه برای اقامه نماز یومیّه به درّه های اطراف مکّه می رفتند و فریضه نماز را دور از چشم مخالفین انجام می دادند . در یکی از این روزها گروهی از مشرکین رسیدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبیخ و سرزنش گشودند و نسبت به آئین مقدس اسلام بدگوئی کردند ... سرانجام کار دو گروه به درگیری و زد و خورد انجامید .
در این میان سعد بن مالک که از سخنان مشرکین و اهانت آنان به اسلام خشمگین شده بود استخوان فَکِّ شتری را از زمین برداشت و بر سر یکی از آنان کوبید که در اثر این ضربه سر او شکست و خون جاری شد و این اولین خونی بود که در اسلام بر زمین ریخت .
سعد بن مالک از جوانان پرشور و انقلابی صدر اسلام بود او در سن 17 سالگی به آئین پیامبر( ص ) ایمان آورد و در شرایط قبل از هجرت همه جا وفاداری خود را به اسلام و مخالفت خویش را با سنن نادرست جاهلیت ابراز می نمود .
سعد میگوید : من نسبت به مادرم خیلی مهربان و نیکوکار بودم . موقعیکه اسلام را قبول کردم و مادرم آگاه شد به من گفت : فرزندم این چه دینی است که انتخاب کرده ای یا باید از آن دست برداری و به آئین بت پرستی برگردی و یا من آنقدر از خوردن و آشامیدن امساک میکنم تا بمیرم .
سعد با آنکه به مادرش خیلی علاقه داشت با کمال مهربانی و ادب گفت : من از دینم دست
نمی کشم و از شما نیز درخواست میکنم که از خوردن و آشامیدن خودداری نکنید . مادر به گفته فرزندش اعتنا نکرد و از آنجائیکه تصور میکرد که فرزندش با آن همه مهر و محبتی که نسبت به او دارد از دین خود دست خواهد کشید ، اعتصاب غذا نمود و از خوردن و آشامیدن امساک کرد . غافل از اینکه مهر الهی آنچنان در دل و عمق جان سعد نفوذ کرده است که مهر مادری هم نمی تواند در برابر آن مقاومت نماید به همین جهت رو به مادر خود که در این چند روز خیلی ضعیف شده بود کرد و گفت :
" وَ الله لَو کانَت لَکِ اَلفُ نَفْسٍ فَخَرَجَتْ نَفْساً نَفْساً ما تَرَکْتُ دِینی "
" بخدا قسم اگر هزار جان داشته باشی و یک یک از تنت خارج شود من از دینم دست برنمی دارم . ”
از این قضیه چه نتیجه می گیرید ؟ پاسخ خود را در صندوق مکاتبه با مشاور بیندازید .
واحد مشاوره
فروردین ماه 1387
یا محمد
دنیا
صلوات
دانه
سعد بن مالک
چگونه مطالعه فعال داشته باشیم
ذاکر امام حسین (ع)
اطلاعیه حوزه
سایت ها و پایگاه های اینترنتی
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :89010
این وبلاگ متعلق به حوزه علمیه حضرت باقرالعلوم علیه السلام گراش می باشد